نوشته اصلی توسط
Atefe_72
دوست عزيز از اين كه وقت گذاشتيد و به من جواب داديد واقعا ممنون و سپاسگزارم
لينكي كه گذاشته بوديد رو مطالعه كردم . باهاش راحتم و در كنارش احساس امنيت ميكنم و تا حالا چند باز بحثمون شده راحن همديگرو بخشيديم ولي از اين لحاظ كه فكر مسكنم خودم ادم بهتري شدم و يا اينكه براي ديدنش لحظه شماري كنم وايتا درست نيست و متاسفانه من خودم رو برتر از او ميبينم و خيلي سعي ميكنم ك نشوم ندم اين مورد رو.
شما درست ميگيد من عجله كردم ولي متاسفانه رسم رابج داخل شهر ما اينطوزيه و من فقط از اين جهت كه همه ميگفتن هيچي معم تر ازداخلاق و رفتار نيست و خونه و ماشين و كارشم خوبه و .... اخرش تن به اين ازدواج دادم
البته ويژگي هاي خوب هم داره مثل اين كه مهربون و خوش قلب هست. احساساتشو براحني بروز ميده. برام هديه ميگيره. با خانوادم رابطه خوبي داره منو تحسين ميكنه واهل رفيق بازي نيست و ادم مسووليت پذيريه و كارشو خيلي خوب انجام ميده ....
ولي چيزايي كه بالا كفتم درسته. و دوست داشتم یه ادم فعال و پرانرژی و با اعتماد به نفس باشه و یجوری باشه که بهش افتخار کنم که همچین شوهری دارم . الان یجوری هست که وقتی جلو فامیلامون حرف میزنه من همش استرس دارم که یچیزی بکه که بقیه بفهمن که او در این حد سنتی هست.
مثلا دیشب رفتیم ادکلن بخره برام. اصلا انگار اصطلاحاتی مثل تلخ و شیرین و .... به گوشش نخورده بود و من از این چیزا واقعا اذیت میشم.
در مورد ظاعر هم تو خواستگاری با خودم كفتم كه قدش اشكال نداره و خودش هم ميكفت شبا شام نميخورم و ... حدس زدم ك تناسب اندامش براش اهميت داشته باشه. الان هم شبا ميره ورزش بخاطر من ولي خوراكشم سرجاشه، معم ترين مشكل اينه كه خيلي بد لباس ميپوشه . شايد لگه خوش لباس بود هيچ وقت چاقيش و یا قدش به چشمم نميومد
حالا بنظر شما تنها راه پيش رو طلاق هست؟
چون باباي من مشكل قلبي داره و خیلی میترسم اتفاقی براش بیفته
واين كه شهر ما كوچيكه و دوست ندارم تو اين سن همکارامو اشناها منو به جشم ي زن مطلقه ببينن . يعني در اينده هيچ چيز تغيير نميكنه؟
بازم ممنون